تنها نگاهي كافيست تا ديده بيند و دل فرياد بزند
عشق موهبتي بزرگ در كوير دلتنگيهاست
نغمه هاي ني چوپان وقتي در سرزمين تهي از انسان و هر چه نشانه اي از انسانيت دارد ، هنگامه اي سترگ ايجاد كند ،
چگونه زمزمه هاي تو برادر تني ام در من اثر نكند. نگاه تو ، نگاه من ، نگاه پيرامون،
آه تو كه از سر درد ، گذشته يك قوم را حكايت مي كند ،
صداي تو ، صداي من ، صداي ييرامون، وقتي نغمه هاي درخشان يك فرهنگ را بنوازد.
دست تو ، دست من ، دست پيرامون ، وقتي زير بالهاي خسته از ماندن وكاووش در انديشه هاي قومي را بگيرد ،
فراموش نا شدني است.
هيچكدام از ما از سر بي دردي و دلسردي حكايت مان را آغاز نكرده ايم، هيچ سروده اي از ما در قالب نمايش ، تنها بخاطر اينكه كاري كرده باشيم تصنيف نشده است
و هيچ كدام از ما وقتي روي صحنه مقدس نمايش، نمايشگر تنهايي، ترديد ، وسوسه و هزاران مسئله بشر هم عصر خويش هستيم. فراموش نمي كنيم كه ميراث دار بشر به معني خاص كلمه هستيم
، بشري كه از آدم آغاز وتا ما به انجام رسيده است. راهي در پيش است پر خطر و پر مخا طره ، بي خطر و بي مخاطره ، پاي ما در اين راه پولادين نمي شود.
پيغمبران ما اگر با كتاب آمدند ، دستي از غيب سايبان سعي شان بود ، اگر جنگيدند ، ماندند ، و گفتند : لا حول ولا قوه الا بالله " جز يراي خدا در اين راه نرفتند.
و جز از خدا چيزي تخواستند ، وتا بدانجا كشيد كه دست بيعت بشر سايبان زمين شد.
تو ، من ، ما ، پيامبران عصر خويشيم اگر قدر خودمان را بدانيم و دل به زخارف دنيا نلغزانيم .
اگر پيغمبران ، كلام خدا را روي مناره ها تكبير گفتند . ما تفسير تكبير را روي همين صحنه حكايت مي كنيم
و راوي رنج انسان ، ضديت خدا با شيطان و شاگرد كوچك رسولان نيكي و راستكرداري قطب خوب جهانيم .
بياييد قدر خود را بدانيم و قدر كار بزرگي را كه به انجام رسانده ايم.كور دلاني كه معتقدند ما بر جنازه تئاتر مويه مي كنيم ،
بيايند و ببينند كه چگونه ما با تئاتر مرگ را زنده مي كنيم.پس : زنده باد تئاتر
و زنده باد تمامي رنگها كه در اين چهار حرف ، رنگين كما ني از جهان هستي را روي صحنه اي به وسعت جهان ، براي تماشاي بشر مي گسترانيم.
قصه انسان ، روي صحنه اي به وسعت تمام جهان با تئاتر.
فراموش نا شدني است.
1382 نادر سامانيان